Notice: This is the official website of the All Empires History Community (Reg. 10 Feb 2002)

  FAQ FAQ  Forum Search   Register Register  Login Login

زندگی نامه پوریای ولی

 Post Reply Post Reply
Author
BAHMAN46131 View Drop Down
Immortal Guard
Immortal Guard
Avatar

Joined: 24-Feb-2019
Online Status: Offline
Posts: 1
  Quote BAHMAN46131 Quote  Post ReplyReply Direct Link To This Post Topic: زندگی نامه پوریای ولی
    Posted: 24-Feb-2019 at 08:52

پوریای ولی (نام‌های دیگر: پوریای ولی، محمود خوارزمی، پریار) پهلوان، صوفی و شاعر ایرانی است که در ورزش‌های زورخانه‌ای پیشینه زیادی داشته است.

نام آن چنانکه دانسته است، پهلوان محمود خوارزمی است و در شعر به قتالی تخلص می‌کرد. اما درباره لقبش (پوریای ولی) اختلاف کرده‌اند. برخی گفته‌اند اصل آن “پوربای ولی” است؛ بای لقب او در ترکی به معنی بزرگ، و ولی نام پدرش یا اشاره‌ای به مقام پیشوایی و قطبیت او است. برخی نیز ولی را نام خود او و بای را همان بیگ ترکی، لقب پدرش دانسته‌اند.

کمال‌الدین حسین گازرگاهی، مؤلف مجالس العشاق، که نزدیک‌ترین تذکره نویس به زمان پوریای ولی است، لقبش را “پریار” یاد کرده است. نویسنده کتاب «تاریخ ورزش باستانی ایران، زورخانه» بر این نظر است که پوریا ترکیبی از دو کلمه پری و یار است و بر کسانی اطلاق می‌شده که در انجام کارهای شگفت‌انگیز ممتاز بوده‌اند.

زادگاه پوریای ولی

نویسندگان درباره زادگاه او نیز اختلاف کرده‌اند. برخی او را از مردم اورگنج (از شهرهای خوارزم)، برخی از مردم گنجه و برخی دیگر، بر اساس طوماری قدیمی به جا مانده از دوره صفوی، او را از مردم سلماس و خوی دانسته‌اند.

زندگینامه پوریای ولی

پوریای ولی در جوانی کشتی می‌گرفت و پیشه پوستین‌دوزی و کلاه‌دوزی داشت. در همان زمان جوانی، به شهرهای گوناگون آسیای میانه، ایران و هندوستان سفر کرد و همه جا کشتی گرفت و به پهلوانی نام یافت. درباره دگرگونی روحی پوریای ولی روایت‌های فراوان آورده‌اند. بطور کلی زندگی پوریای ولی با افسانه درآمیخته است.

پوریای ولی در میان ورزشکاران ایران نمونه‌ای از اخلاق، پایمردی و جوانمردی است و نه تنها در مقام یک پهلوان، بلکه در مقام یک قدیس در میان مردم جایگاهی والا دارد.

آرامگاه پوریای ولی

مقبرهٔ او در شهر خیوه ، ۲۵ کیلومتری جنوب شهر اورگنج مرکز استان خوارزم ازبکستان می‌باشد. این مقبره خود یک مجموعهٔ فرهنگی – تاریخی است و در فاصلهٔ قرن های هشتم تا چهاردهم هجری (۱۴ تا ۲۰ میلادی) برای بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده است. چنانکه در آن نواحی رسم بر این است که پس از مراسم ازدواج برای تبرک به زیارت آرامگاه او می‌روند.

شهرت پوریای ولی تنها به دلیل پهلوانی‌هایش نیست بلکه مردم منطقه او را به داشتن ویژگی‌های نیکوی اخلاقیِ معلم، مرشد، صوفی و مرد خدا می‌شناسند. آرامگاه او از پر رونق‌ترین مکان‌ها در منطقه است که هر روز مردم کثیری از اطراف فرارود و به ویژه خوارزم برای زیارت و راز و نیاز با خدای خود به آنجا می‌روند. گفتنی است که در ایشان قلعه امیران و صاحب منصبان زیادی مدفون‌اند اما امروزه از هیچ یک از آنها نامی برده نمی‌شود و تنها نام پهلوان محمود پوریای ولی و آرامگاهش همچنان زنده است.

زایش و مرگ پوریای ولی

سال دقیق ولادت او و مدّت عمرش معلوم نیست، امّا در کتاب های مختلف مرگ او را سال ۷۲۲ه.ق ذکر کرده اند. ولی با توجّه به اینکه زمان سرودن کنزالحقایق را ۷۰۳ هجری یاد کرده‌اند و بنا به اظهار خودش:

چه خفتی عمر بر پنجاه آمد

کنون بیدار شو گرگاه آمد

می توان گفت که سال تولد او باید ۶۵۳ هجری بوده باشد.

علاوه بر رباعیاتی که از وی باقی مانده است ، برخی معتقدند مثنوی کنزالحقایق نیز از آنِ اوست. این مثنوی در سال ۷۰۳ سروده شده است.

آثار پوریای ولی

  • مثنوی کنزالحقایق
  • این مثنوی در پنج مقاله و ۱۳۲۰ بیت سروده شده. زمان سرودن این اثر را در سال ۷۰۳ هجری یاد کرده‌اند.
  • مجموعه رباعیات پوریای ولی
  • شعر پوریای ولی ساده و به دور از پیچ و تاب‌های مرسوم است.

داستانی در مورد پوریای ولی

هنگام سحر و اذان، در تاریک و روشن بامداد، مردی تنومند و بلند قامت از خانه ای بیرون آمد و قدم در کوچه ای تنگ نهاد. از میان دیوارهای کوتاه و بلند شهر گذشت و به مسجد آن شهر نزدیک شد . صدای اذان صبح از گلدسته ها به گوش می رسید. پهلوان وضو ساخت و با خدای خود، به راز و نیاز پرداخت. هنوز چیزی نگذشته بود که از پشت یكی از ستونهای مسجد، صدای گریه پیرزنی را شنید كه به درگاه خدا چنین التماس می كند: خداوندا ! رو به درگاه تو آورده ام، نیازمندم و از تو حاجت می طلبم، نا امیدم مکن.
مرد بی تاب شد، با خود اندیشید، حتماً این زن تنگدست و نیازمند است. آرام به پیرزن نزدیک شد . او را دید كه بشقابی حلوا در دست دارد. با لحنی سرشار از مهربانی پرسید: چه حاجتی داری مادر؟

چون پیرزن اندکی آرام شد، گفت: ای جوانمرد، التماس دعا دارم. برای من و پسرم دعا کن.
مرد پرسید مشکل تو و پسرت چیست؟
پیرزن آهی سرد از دل برآورد و گفت: پسری دارم زورمند و دلاور که پهلوان هندوستان است و در شهر و دیار خود پرآوازه است. هر جا نام و نشان پهلوانی را می شنود، عزم کشتی گرفتن با وی می كند. شکر خدا که تاکنون پیروز شده و تا امروز هیچکس نتوانسته پشت او را به خاک برساند. اكنون پهلوانی از خوارزم به شهر ما وارد شده و قصد هماوردی با پسر من را دارد، می ترسم پسرم مغلوب شود و روی بازگشت به شهر خود را نداشته باشد. این پهلوان كه كسی جز پوریای ولی نبود، فهمید که رقیب هندی او، پسر این پیرزن است. پوریای ولی، طاقت دیدن اشکهای آن مادر غمگین را نداشت. دلداریش داد و گفت : به لطف خدا امیدوار باش مادر، خداوند دعای مادران دل شکسته را مستجاب می كند. این را گفت و با حالتی پریشان، از پیرزن دور شد و از مسجد بیرون رفت.
پس از آن پوریای ولی با خود فکر کرد که فردا چه باید بکند، اگر قویتر از آن پهلوان باشد و بتواند او را به زمین بزند، آیا طعم شكست را به او بچشاند؟ یا باتوجه به تمنای مادر او، مقاومت جدی نكند و زمینه پیروزی حریف را فراهم نماید. برای مدتی پوریای ولی، در شك و تردید بود. ناگهان از دایره تردید بیرون آمد، لبخندی زد و تصمیمی قاطع گرفت. او می دانست قهرمان واقعی کسی است که نفس سركش خود را مهار کند. او خواست كه غرور خود را بشكند و بقول مولوی ( شیر آن است که خود را بشکند ) البته این انتخاب، بسیار دشوار بود. چون روز موعود فرا رسید و پوریای ولی، پنجه در پنجه حریف افکند، خویشتن را بسیار قوی و حریف را دربرابر خود ضعیف دید تا آنجا که می توانست به آسانی پشت او را به خاک برساند. اما عهد خود را بیاد آورد. برای آنکه کسی متوجه نشود، مدتی با او دست و پنجه نرم کرد، اما طوری رفتار كرد كه دیگران احساس كنند حریف وی قویتر است. پس از لحظاتی، پوریای ولی، این پهلوان نام آور بر زمین افتاد و حریف روی سینه اش نشست. در همان وقت به او احساس عجیبی دست داد. مثل این بود كه درهای حكمت به روی او گشوده شده و وی پاداش جهاد با نفس را مشاهده كرد.
دوستان پوریای ولی كه از توانایی بدنی او به خوبی آگاه بودند، از شكست او در رقابت با پهلوان هندی در شگفت بودند. چند روز بعد از آن واقعه، سلطان جونه ( حاكم آن منطقه در هند) مجلسی ترتیب داد تا در آن از پهلوان پوریای ولی دلجویی کند. در آن هنگام، پهلوان هندی كه در مجلس حضور داشت، پیش آمد و خود را به پای پوریای ولی افكند و بازوبند پهلوانی را به او تقدیم كرد. او گفت من در ضمن مسابقه، متوجه گذشت و جوانمردی تو شدم. پوریای ولی از اینكه رازش برملا شده بود، متاثر و پریشان شد اما دوستان او خوشحال شدند و ماجرای این فداکاری بزرگ در همه شهرها پیچید. از آن پس، از پوریای ولی به عنوان یكی از جوانمردان و اولیای خدا یاد می شود.
پوریای ولی اضافه بر قدرت پهلوانی و نیرومندی بدن، صفات آشکار و پسندیده ای داشته که او را از دیگر پهلوانان، متمایز می ساخته است. پهلوانان و ورزشکاران با یاد او، جوانمردی را پاس می دارند.

دستبند دخترانه 

Back to Top
 Post Reply Post Reply

Forum Jump Forum Permissions View Drop Down

Bulletin Board Software by Web Wiz Forums® version 9.56a [Free Express Edition]
Copyright ©2001-2009 Web Wiz

This page was generated in 0.078 seconds.