Notice: This is the official website of the All Empires History Community (Reg. 10 Feb 2002)

  FAQ FAQ  Forum Search   Register Register  Login Login

Topic Closedدیباچه شاهنامه ابومنصوری

 Post Reply Post Reply
Author
Behi View Drop Down
Sultan
Sultan
Avatar
Retired AE Moderator

Joined: 27-Apr-2005
Location: Iran
Online Status: Offline
Posts: 2268
Direct Link To This Post Topic: دیباچه شاهنامه ابومنصوری
    Posted: 03-Oct-2009 at 23:55
دیباچه شاهنامه ابومنصوری

دیباچه ی شاهنامه ی منثور ابومنصوری از کهن ترین متن های بازمانده از سده ی چهارم هجری است که به دستور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، حاکم طوس و سپهسالار خراسان، در سال 346 هجری قمری نگاشته شده است.

 
 

به نام ِایزدِ بخشاینده ی بخشایشگر

5سپاس و آفرین خذای را کی این جهان و آن
6جهان را آفریذ و ما بندگان را اندر جهان پذیذار کَرد
7و نیک اندیشان و بَذکرداران را پاذاش و پاذافره برابر
8داشت و دروذ بَر برگُزیذگان و پاکان و دینداران باذ ،
9خاصّه بَر بهترین ِخَلقِ خذا محمّدِ مصطفی ، صلّی
10اللّه علیه و سلّم ، و بَر اهلِ بیت و نامداران ِاو باذ.
11 
12

آغازِ کارنامه ی ِشاهان از گِردآوریذه ی

13

ابومنصور المَعْمری دستورِ ابومنصور

14

عبدالرّزّاق عبداللّه فرّخ

15 
16اوّل ایذون گویذ در این نامه کی : تا جهان بوُذ
17مَردم گِردِ دانش گشته اند و سخن را بزرگ داشته و
18نیکوترین یاذگاری سخن دانسته اند ، چه اندر این
19جهان مَردم به دانش بزرگوارتر و مایه دارتر. و چون
20مَردم بذانست کی از وی چیزی نمانَذ پایذار ، بذان
21کوشذ تا نام ِاو بمانَذ و نشان ِاو گسسته نشوذ چو
22آباذانی و جای ها استوار کردن و دلیری و شوخی و
23جانسپردن و دانایی بیرون آوردن مردمان را به ساختن
24کارهای نوآیین. چون شاهِ هندوان کی کلیله و دمنه و
25شاناق و رام و رامین بیرون آورْد . و مأمون پسرِ هرون
26الرّشید مَنِش ِپاذشاهان و همّتِ مهتران داشت ، یک روز
27با فرزانگان نشَسته بوُذ . گفت : «مَردم بایذ کی تا اندر
28این جهان باشند و توانایی دارند بکوشند تا از ایشان
29یاذگاری بوَذ تا پس از مرگ نامشان زنده بوَذ». عبداللّه
30پسرِ مقفّع کی دبیرِ او بوُذ ، گفتش کی : «از کسری
31انوشیروان چیزی مانده است کی از هیچ پاذشاه
32نمانده است». مأمون گفت : «چه مانْد ؟» گفت :
33«نامه یی از هندوستان بیاورْد، آن را برزویه ی ِطبیب از
34هندوی به پَهلَوی گردانیذه بوُذ ، تا نام ِاو زنده شذ
35میان ِجهانیان و پانصذ هزار دِرَم هزینه کَرد». مأمون
36آن نامه بخواست ، و آن نامه بذیذ . فرموذ - دبیرِ خویش
37را - تا از زبان ِپَهلَوی به زبان ِتازی گردانیذ. پس امیر
38سعید نصر بن احمد، این سخن بشنیذ ، خوش آمذش.
39دستورِ خویش را - خواجه بلعمی - بَر آن داشت تا از
40زبان ِتازی به زبان ِپارسی گردانیذ، تا این نامه به دستِ
41مردمان افتاذ و هر کَسی دست بذو اندر زذند ، و روذکی
42را فرموذ تا به نظم آورْد ، و کلیله و دمنه اندر زبان ِ
43خُرد و بزرگ افتاذ و نام ِاو بذین زنده گشت و این نامه
44از او یاذگاری بمانْد . پس چینیان تصاویر اندر
45افزوذند تا هر کَسی را خوش آیذ دیذن و خواندن ِآن .
46   پس امیر ابومنصور عبدالرّزّاق مَردی بوُذ با فرّ و
47خویشکام بوُذ و با هنر و بزرگمنش بوُذ اندر کامروایی
48و با دستگاهی تمام از پاذشاهی و سازِ مهتران ، و
49اندیشه ی ِبلند داشت و نژاذِ بزرگ داشت به گوهر و از
50تخم ِاسپهبذان ِایران بوُذ و کارِ کلیله و دمنه و نشان ِ
51شاهِ خراسان بشنیذ ، خوش آمذش . از روزگار آرزو کَرد تا
52او را نیز یاذگاری بوَذ اندر این جهان . پس دستورِ
53خویش ابومنصور المَعْمری را بفرموذ تا خداوندان ِ
54کُتُب را از دهقانان و فرزانگان و جهاندیذگان ، از
55شهرها بیاورْد. و چاکرِ او - ابومنصور المَعْمری - به
56فرمان ِاو، نامه کَرد و کَس فرستاذ به شهرهای خراسان،
57و هُشیاران از آنجا بیاورْد، چون ماخ پیر خراسانی از
58هری، و یزدانداذ پسرِ شاپور از سیستان ، و چون شاهوی
59خورشیذ پسرِ بهرام از نشابور ، و چون شاذان پسرِ
60برزین از طوس ، و هر چهارشان گِرد کَرد و بنشانْد به
61فراز آوردن ِاین نامه های شاهان و کارنامه هاشان و
62زندگانی ِهر یکی ، و روزگارِ داذ و بیداذ و آشوب و
63جَنگ و آیین از کِی ِنخستین کی اندر جهان او بوُذ
64کی آیین ِمَردمی آورْد و مردمان از جانوران پذیذ آورْد
65تا یزدگرد شهریار کی آخِرِ ملوکِ عجم بوُذ ، اندر ماهِ
66محرّم و سال بَر سیصذ و چهل و شش از هجرتِ بهترین ِ
67عالَم محمّد مصطفی ، صلّی اللّه علیه و سلّم.
68   و این نامه را نام شاهنامه نهاذند و تا خذاوندان ِ
69دانش اندر این نگاه کُنند و فرهنگِ شاهان و مهتران و
70فرزانگان و کار و سازِ پاذشاهی و نهاذ و رَفتارِ ایشان و
71آیین های نیکو و داذ و داوری و رای و راندن ِکار و سپاه
72آراستن و رزم کردن و شهر گشاذن و کین خواستن و
73شبیخون کردن و آزرم داشتن و خواستاری کردن ، این
74همه را بذین نامه اندر بیابند.
75   پس این نامه ی ِشاهان گِرد آوردند و گزارش
76کردند ، و اندر این چیزهاست کی به گفتار مَر خواننده
77را بزرگ آیذ و هر کَسی دارند تا از او فایذه گیرند ، و
78چیزها اندر این نامه بیابند کی سهمگن نمایذ و این
79نیکوست ، چون مغزِ او بذانی و تو را دُرست گردذ ، چون
80دستبُرذِ آرش، و چون همان سنگ کجا افریذون به پای
81باز داشت، و چون ماران کی از دوش ِضحّاک برآمذند.
82این همه دُرست آیذ به نزدیکِ دانایان و بخرذان به
83معنی . و آن کی دشمن ِدانش بوَذ ، این را زشت گردانَذ. و
84اندر جهان شگفتی فراوان است ، چنان چون پیغامبرِ
85ما، صلّی اللّه علیه و سلّم، فرموذ : «حَدِّثوا عَنْ بَنِی
86اِسْرَائِیلَ وَ لاَ حَرَجَ». گفت : «هر چه از بنی اسرائیل
87گویند ، همه بشنویذ کی بوذه است و دروغ نیست».
88   پس دانایان کی نامه خواهند ساختن ، ایذون سزذ
89کی هفت چیز به جای آورند مَر نامه را : یکی بنیاذِ
90نامه، یکی فرِّ نامه، سدیگر هنرِ نامه، چهارم نام ِ
91خذاوندِ نامه، پنجم مایه و اندازه ی ِسخن پیوستن ،
92ششم نشان داذن از دانش ِآن کَس که نامه از بهرِ اوست ،
93هفتم دَرهای هر سخنی نگاهداشتن.
94   و خواندن ِاین نامه ، دانستن ِکارهای ِشاهان است
95و بخشش کردن ِگروهی از ورزیذکان کارِ این جهان ، و
96سوذِ این نامه هر کَسی را هست و رامش ِجهان است و
97اَندُهگسارِ اَندُهگنان است و چاره ی ِدرماندگان است و
98این را شاهان کارنامه از بهرِ دو چیز خوانند : یکی از
99بهرِ کارکَرد و رَفتار و آیین ِشاهان تا بذانند و در
100کذاخذایی با هر کَس بتوانند ساختن ، و دیگر کی اندر
101او داستان هاست کی هم به گوش و هم به گوِش خوش
102آیذ کی اندر او چیزهای نیکو و با دانش هست ،
103همچون : پاذاش ِنیکی و پاذافرهِ بَذی و تُندی و نَرمی و
104دُرشتی و آهستگی و شوخی و پرهیز و اندر شذن و
105بیرون شذن و پند و اندرز و خشم و خشنوذی و شگفتی ِ
106کارِ جهان ، و مَردم اندر این نامه ، این همه کی یاذ
107کردیم بذانند و بیابند . اکنون یاذ کُنیم از کارِ شاهان
108و داستان ِایشان از آغازِ کار.
109 
110

آغازِ داستان

111 
112   هر کجا آرامگاهِ مردمان بوَذ ، به چهار سوی ِ
113جهان، از کران تا کران این زمین را ببخشیذند و به
114هفت بهر کَردند و هر بهری را یکی کشور خواندند :
115نخستین را ارزه خواندند ، دوم را سوت خواندند ، سوم را
116فرددفش خواندند ، چهارم را ویذدفش خواندند ، پنجم
117را ووربرست خواندند ، ششم را وورجرست خواندند ،
118هفتم را کی میان ِجهان است خنرس بامی خواندند . و
119خنرس بامی این است کی ما بذو اندریم ، و شاهان او را
120ایرانشهر خواندندی ، و گوشه را امست خواندند و آن
121چین و ماچین است و هندوستان و بربر و روُم و خزر و
122روس و سقلاب و سمندر و برطاس ، و آن کی بیرون از
123اوست سکه خواندند . و آفتاب بَرآمذن را باختر
124خواندند و فروشذن را خاور خواندند و شام و یَمن را
125مازندران خواندند و عراق و کوهستان را سورستان
126خواندند . و ایرانشهر از روُذِ آموی است تا روُذِ مصر ، و
127این کشورهای دیگر پیرامون ِاویند ، و از این هفت
128کشور ، ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری ، و آن کی
129از سوی ِباختر است چینیان دارند ، و آن کی از سوی ِ
130راستِ اوست هندوان دارند ، و آن کی از سوی ِچپِ اوست
131تُرکان دارند ، و دیگر خزران دارند ، و آن کی راستر
132بربریان دارند ، و از چپِ رُوم خاوریان دارند و مازندریان
133دارند ، و مصر گویند از مازندران است ، و این دگر همه
134ایرانزمین است از بهرِ آن کی ایران بیشتر این است
135کی یاذ کردیم.
136   و بِذان کی اندر آغازِ این کتاب مَردم فراوان
137سخن گویند و ما یاذ کُنیم گفتارِ هر گروهی تا
138دانسته شوذ آن را کی خواهذ برسذ و آن راهی که
139خوشتر آیذش بَر آن بروذ : اندر نامه ی ِپسرِ مقفّع و
140حمزه ی ِاصفهانی و مانندگان ایذون شنیذیم کی از
141گاهِ آدم صفی ، صلوات اللّه و سلامه علیه ، فراز تا
142بذین گاه کی آغازِ این نامه کَردند پنج هزار و
143هفتصذ سال است . و نخستین مَردی کی اندر زمین
144پذیذ آمذ آدم بوُذ . و همچنین از محمّد جهم برمکی
145مرا خبر آمذ و از زاذوی شاهوی ، و از نامه ی ِبهرام
146اصفهانی همچنین آمذ و از نامه ی ِساسانیان ِموسی
147عیسی خسروی و از هشام قاسم اصفهانی و از نامه ی ِ
148پاذشاهان ِپارس و از گَنجنامه ی ِمأمون و از بهرامشاه
149مردانشاه کرمانی و از فرّخان موبذان موبذ یزدگرد
150شهریار و از رامین کی بنده ی ِیزدگرد شهریار بوُذ ،
151هم چنین آمذ و از فروذِ ایشان به دویست سال برسذ
152کی یاذ کُنیم و از گاهِ آدم باز چند است و ایشان بذین
153گفتار گِرد آمذند کی ما یاذ خواهیم کردن و این نامه
154را هر چه گزارش کُنیم از گفتارِ دهقانان بایذ آورْد کی
155این پاذشاهی به دستِ ایشان بوُذ و از کار و رَفتار و از
156نیک و بَذ و از کم و بیش ایشان دانند . پس ما را به
157گفتارِ ایشان بایذ رَفت . پس آنچ از ایشان یافتیم ، از
158نامه های ِایشان گِرد کَردیم و این دشوار از آن شذ کی
159هر پاذشاهی کی دراز گردذ ، یا دین ِپیغامبری به
160پیغامبری شوذ ، و روزگار برآیذ ، بزرگان آن کار فرامُش
161کُنند و از نهاذ بگردانند و بر فروذی افتذ ، چنانک
162جهودان را افتاذ میان ِآدم و نوح و از نوح تا موسی
163همچنین ، و از موسی تا عیسی همچنین ، و از عیسی
164تا محمّد ، صلّی اللّه علیه و سلّم . و این از بهرِ آن
165گفتند کی این زمین بسیار تهی بوُذه است از مردمان
166و چون مَردم نبوَذ ، پاذشاهی به کار نیایذ ، چه ، مهتر به
167کهتران بوَذ و هر جا کی مَردم بوَذ از مهتر چاره نبوَذ و
168مهتر بَر کهتر از گوهرِ مَردم بایذ ، چنانک پیغامبرِ
169مَردم هم از مَردم بایست . و هم گویند کی از پسِ مرگِ
170گیومرث صذ و هفتاذ و اند سال پاذشاهی نبوُذ
171جهانیان یله بوُذند ، چون گوسپندان بی شبان در
172شبانگاهی ، تا هوشنگِ پیشداذ بیامذ ، و چهار بار
173پاذشاهی از ایران بشذ و نذانند کی چند گذشت از
174روزگار . و جهودان همیگویند از توریةِ موسی ، علیه
175السّلام ، کی از گاهِ آدم تا آن روز کی محمّد عربی ، صلّی
176اللّه علیه و سلّم ، از مکّه برَفت چهار هزار سال بوُذ و
177ترسایان از انجیلِ عیسی همیگویند پنج هزار و
178پانصذ و نوذ و سه سال بوُذ و بعضی آدم را گیومرث
179خوانند . این است شمارِ روزگارِ گذشته کی یاذ کَردیم
180از روزگارِ ایشان ، و ایزذ ، تعالی ، بِهْ دانذ کی چون بوُذ .
181   و آغازِ پذیذ آمذن ِمَردم از گیومرث بوُذ و ایشان
182کی او را آدم گویند ، ایذون گویند کی نخست
183پاذشاهی کی بنشَست هوشنگ بوُذ و او را پیشداذ
184خواندند کی پیشتر کَسی کی آیین ِداذ در میان ِ
185مردمان پذیذ آورْد او بوُذ ، و دیگر گروه کیان بوُذند ، و
186سدیگر اشکانیان بوُذند ، و چهارم گروه ساسانیان
187بوُذند . و اندر میان گاه پیکارها و داوریها رَفت از
188آشوب کردن با یکدیگر و تاختنها و پیشی کردن و
189برتری جُستن ، کی از پاذشاهی ِایشان این کشور تهی
190ماندی و بیگانگان اندر آمذندی و بگرفتندی این
191پاذشاهی به فروتنی ، چنانک به گاهِ جمشیذ بوُذ و به
192گاهِ نوذر بوُذ و به گاهِ اسکندر بوُذ و مانندِ این.
193   پس پیش از آنک سخن ِشاهان و کارنامه ی ِایشان
194یاذ کُنیم ، نژاذِ ابومنصور عبدالرّزّاق کی این نامه را
195نیز فرموذ تا جمع کُنَذ چاکرِ خویش را ابومنصور
196المَعْمری ، و نژاذِ او نیز ، بگوییم کی چون بوُذ و ایشان
197چه بوُذند تا آنجا رسیذند :
198   اوّلاً . نسبِ ابومنصور عبدالرّزّاق : محمّد بن
199عبدالرّزّاق بن عبداللّه بن فرّخ بن ماسه بن مازیار بن
200کشمهان بن کنارنگ بن خسرو بن بهرام بن آذرگشسب
201بن گوذرز بن داذآفریذ بن فرّخزاذ بن بهرام - کی به گاهِ
202پرویز اسپهبذ بوُذ - پسرِ فرّخ بوذرجمهر - کی دستورِ
203نوشیروان بوُذ - پسرِ آذرکلباذ - کی به گاهِ پیروز
204اسپهسالار بوُذ - پسرِ برزین - کی به گاهِ اردشیر
205بابکان سالار بوُذ - پسرِ بیژن پسرِ گیو پسرِ گوذرز
206پسرِ کشواذ - و او را کشواذ از آن خواندندی کی از
207سالاران ِایران هیچ کَس آن آیین نیاورْد کی او آورْد و
208پهلوانی کشورها و مرزبانی و بخشش ِهفت کشور او
209کرده بوُذ و کژ مَردم بوُذ ، و این از سه گونه گویند ، و
210گوذرز به گاهِ کیخسرو سالار بوُذ ، پیران را او کُشت کی
211اسپهبذِ افراسیاب بوُذ - پسرِ حبن پسرِ سوانی پسرِ
212آرس پسرِ بندوی نبیره ی ِمنوچهر نبیره ی ِایرج و ایرج
213پسرِ افریذون و افریذون پسرِ آبتین و آبتین از
214فرزندان ِجمشیذ . و پیران پسرِ ویسه بوُذ و ویسه پسرِ
215زاذشم بوُذ پسرِ کهین بوُذ و زاذشم پسرِ تور و تور پسرِ
216افریذون نیز پسرِ آبتین و آبتین از فرزندان ِجمشیذ .
217   ثانیا . نسبِ ابومنصور المَعْمری : ابومنصور بن
218احمد بن عبداللّه بن جعفر بن فرّخزاذ بن پشنگ بن
219گرانخوار بن کنارنگ . و کنارنگ پسرِ سرهنگِ پرویز
220بوُذ و به کارهای ِبزرگ او رَفتی و آنگه کی خسرو
221پرویز به دَرِ رُوم شذ ، کنارنگ پیشرو بوُذ لشکرِ پرویز
222را و حصارِ رُوم بستذ . نخستین کَسی کی به دیوار بَر
223رَفت و با قیصر درآویخت و او را بگرفت و پیش ِشاه
224آورْد ، او بوُذ . و در هنگام ِساوه شاهِ تُرک کی بَر دَرِ هری
225آمذ ، کنارنگ پیش ِاو شذ به جنگ ، و ساوه شاه را به
226نیزه بیفگند ، و لشکر شکسته شذ ، و چون رزم ِهری
227بکرد ، نشابور او را داذ و طوس را خوذ بذو داذه بوُذ ، و
228خسرو او را گفت : «گفتی کی تنها ، هزار مَرد را بزنم» .
229گفت : «آری گفته ام» . خسرو از زندانیان و گنهکاران ،
230هزار مَرد نیک بگُزیذ و سلیح پوشانیذ . دیگر روز آن
231هزار مَرد را با کنارنگ به هامونی فرستاذ و خسرو از
232دور همینگریست با مهتران ِسپاه . کنارنگ با ایشان
233برآویخت ، گاه به شمشیر و گاه به تیر . بهری را
234بکُشت و بهری را بخست ، و هر باری کی اسپ افگندی ،
235بسیار کَس تبه کَردی ، تا سرانجام ستوهی پذیرفتند
236و بگریختند ، و کنارنگ پیش ِشاه شذ و نماز بُرد و
237آفرین کَرد ، خسرو طوس بذو داذ . و از گُردان مَردی
238همتای ِاو بوُذ نام ِاو رقبه . او را نیز از خسرو بخواست
239و با خویشتن به طوس بُرد . و رقبه آن بوُذ کی کنارنگ
240هزار مَرد از خسرو پرویز بخواست رزم ِتُرکان را . خسرو
241گفت : «خواهی هزار مَرد ببَر ، خواهی رقبه ، کی کم
242رنج تر بوَذ مر تو را» . پس هر دُوان به طوس شذند ، با
243هزار مَردِ ایرانی ، و رقبه را نیکو همیداشت ، و با
244تُرکان جنگ کَردند و پیروز آمذند و طوس بستذند و
245کنارنگ پاذشاهی بگرفت و رقبه را نیکو همیداشت .
246تیراندازی بوُذ کی همتاش نبوُذی . پس روزی کنارنگ
247و رقبه هر دو به شکار رَفتند با پسران و سرهنگان .
248کنارنگ گفت : «امروز هر شکاری کی کُنیم تیر بَر سَر
249زنیم تا باریک اندازی پذیذ آیذ» . هرچ کنارنگ زذه
250بوُذ بَر سَر تیر زذه بوُذ . رقبه بَر کنارنگ آفرین کَرد .
251روزِ دیگر کنارنگ فرموذ تا غِراره یی پُر کاه بیاوردند .
252کنارنگ اسپ برانگیخت و نیزه بزذ و آن غِراره را بَر
253سَرِ نیزه برآورْد و بینداخت ، و به گاهِ یزدگرد شهریار
254او را بکُشتند . و چون عُمَر بن الخطّاب ، عبداللّه عامر
255را بفرستاذ تا مَردم را به دین ِمحمّد خوانَذ ، صلّی اللّه
256علیه و سلّم ، کنارنگ پسر را پذیره ی ِاو فرستاذ به
257نشابور ، و مَردم در کهندز بوذند ، فرمان نبُردند . از وی
258یاری خواست . یاری کَرد تا کار نیکو شذ . بَعد از آن
259هزار دِرَم وام خواست ، گروگان طلبیذ . گفت : «گروگان
260ندارم» . گفت : «نشابور مرا دِه» . نشابور بذو داذ ، چون
261دِرَم بستذ ، باز داذ . عبداللّه عامر آن حرب او را داذ و
262کنارنگ به رزم کردن ِاو شذ و این داستان مانْد کی
263گویند : «طوس از آن ِفلان است و نشابور به گروگان
264دارذ» . و حسن بن علی مروزی از فرزندان ِاو بوُذ تا به
265هنگام ِحُمَیْد طایی کی از دستِ ایشان بستذ و آن
266مهتری به دیگر دوذه افتاذ . پس به هنگام ِابومنصور
267عبدالرّزّاق طوس بستذند و سزا به سزا رسیذ .
268   و نسبِ این هر دو کَس کی این کتاب کَردند ،
269چنین بوُذ کی یاذ کَردیم.
هفت کشور باستان

بر گرفته از : رضا زاده ملک، رحیم، دیباچه شاهنامه ابومنصوری، در : نامه ی انجمن آثار ملی، بهار 1383 رویه های 127 تا 137.

http://www.aariaboom.com/content/view/1517/371



Edited by Behi - 04-Oct-2009 at 00:00
Back to Top
 Post Reply Post Reply

Forum Jump Forum Permissions View Drop Down

Bulletin Board Software by Web Wiz Forums® version 9.56a [Free Express Edition]
Copyright ©2001-2009 Web Wiz

This page was generated in 0.125 seconds.