سادهانگاری روشنفکران ایرانی در بهرهگیری از نوشتههای مورخان بیگانه (علی علیبابایی)
پژوهشگران
تاریخ ایران باستان، به علت هجومهای پی در پی بیگانگان و از بین رفتن متون
تاریخی ایران، ناگزیر به بهرهگیری از منابع تاریخی بیگانگان هستند که در
بیشتر مواقع، به علت رقابتهای سیاسی میان کشور این مورخان و ایران، با قلم
دشمنانه به نگارش تاریخ ایران پرداختهاند. در نتیجه، پژوهشگران عرصه
تاریخ ایران باستان باید با در نظر گرفتن نگاه غالبا منفی مورخان بیگانه
نسبت به ایران، دگرگون شدن برخی حقایق تاریخی توسط آنها را دریافته و تا
حد امکان کوشش کنند تا به نگارش منصفانه بپردازند.
برای نمونه در تمام متون تاریخی که در دانشگاها و مدارس
کشورهای غربی تدریس میشود؛ نبرد ماراتن میان ایرانیها و دولت – شهر آتن
است که شرح آن در کتاب تواریخ هرودوت آمدهاست و به عنوان نبردی مقدس
شناخته می شود که در جریان آن مسیر تاریخ جهان عوض شده است؛ شرقیانی که
سعی در از بین بردن آزادگی یونانیان را داشتند تا به جای آن نظام خودکامه
خود را جایگزین کنند، در ماراتن و پس از آن سالامین مغلوب آزادیخواهان
یونان شدند؛ این چنین نه تنها یونان بلکه تمامی جهان غرب به روند رو به
رشد تمدن خود ادامه دادند و در دام خودکامگی شرقی نیافتادند و این نبرد
مسیر تاریخ را به نفع آزادی آن هم به سبک غربی تغییر داد.
اما حقیقت ماجرا این است که ایرانیانی که به فرمان داریوش هخامنشی برای جنگ با آتنی ها به دشت ماراتن رفته بودند، از وعده های هیپیاس[1]،
جبار آتنی، مبنی بر سقوط آتن توسط عمالش خسته شده بودند، قصد آن داشتند تا
جبهه نبرد را تغییر داده و از راه دریا به آتن یورش برند، علامت دادن
آلکمئونیدهای مخالف میلتیاد[2] به سپاه ایران نیز
آنها را به این امر مصمم کرد. در نتیجه آنها در حال نشستن به کشتی هایشان
بودند که آتنی ها به فرماندهی میلتیاد با سرعت تمام به سمت آنها یورش
بردند تا از عدم صف آرایی آنها استفاده کنند، در این زمان عقبداران سپاه
ایران که آگاه بودند پیادهشدن مجدد سوارهنظام ایران به آشفتگی بیشتر و
تلفات بیشتر در میان ایرانیان منجر می شود، مردانه در برابر فالانژهای
آتنی مقاومت کردند تا مابقی سپاه با سلامت کامل به سوی آتن روانه شوند.
این تمامی داستانی بود که هرودوت به نام نبرد بزرگ ماراتن به خورد مورخان
غربی دادهاست.
درست است که تلاش هرودوت برای دگرگونکردن حقایق تاریخی به
نفع هم وطنانش، عملی نکوهیده است، ولی شاید بتوان تا اندازه ای آنرا با
میهندوستی او مرتبط کرد. این میهندوستی باید الگویی برای برخی
سادهلوحانی قرار گیرد که در تاریخ معاصر ایران آنها را روشنفکر نام
نهادهاند.
این گروه به پیروی از برخی اندیشههای غربی، مقابل سنتهای
دینی و ملی خود ایستاده و ناآگاهانه این عمل نابخردانه را راهی برای
پیشرفت ایران به سبک کشورهای غربی میدانند. آنها از این مهم غفلت
کردهاند که هرگونه پیشرفتی در ایران، تنها با فهم پیش زمینههای فرهنگی
این مرز و بوم امکانپذیر است و این فهم هم تنها در سایه آشنایی با تاریخ
ایران و فهم آن میسر خواهد بود. یکی از شیوه های معمول این گروه از
روشنفکران برای نشان دادن کاستیهای فرهنگ ایران، استفاده از نقل قول
مورخان بیگانهای است که که در بیشتر مواقع، به علت رقابتهای سیاسی میان
کشور این مورخان و ایران، با قلم دشمنانه به نگارش تاریخ ایران
پرداختهاند. اینان نه تنها توان درک تاریخ و فرهنگ سرزمین مادری خود را
نداشتهاند، بلکه نوشتههای مورخان بیگانه را «وحی منزل» پنداشته و به
تکرار سخنان آنها در مورد تاریخ ایران پرداختهاند.
با ورود ایران به دوران معاصر و تقریبا در اوایل سده بیستم
ما با این گروه روشنفکران آشنا میشویم، یکی از نشریاتی که در این دوره
آثار این روشنفکران را منتشر میکرد «نشریه کاوه» بود. در این نشریه که در
آلمان چاپ می شد، بزرگانی نظیر علامه قزوینی قلم می زدند که مایه فخر ادب
و فرهنگ ایرانند، اما نگاه مدیر مسئول این نشریه و برخی نویسندگان نسبت به
تاریخ و فرهنگ ایران درخور نام ایران نبود و این شخص به همراه گروهی از
نویسندگان این نشریه گهگاه برای نشان دادن چیزی که به اعتقاد آنها کاستی و
نقص فرهنگ ایران میباشد، از نوشتههای مورخان بیگانه استفاده کردهاند.
با این حال عجیب است که عامه پژوهشگران این نشریه را متعلق به ملیگرایان
ایران میدانند.[3] مدیر مسئول این نشریه در یکی از سرمقالههای این نشریه به نام «افلاس مسرف، شکست مغرور»[4]
تقصیر تمامی ناکامی های ایران تا آن زمان را به گردن ایرانیانی میاندازد
که به فرهنگ و هویت ملی خود میبالند. تقیزاده در این مقاله مجموعهای از
دروغها و جعلیات تاریخی را به هم آمیختهاست: «ایرانیان خیال میکنند که
آنها در گذشته یک تمدن عالی و درخشان، مانند تمدن یونان داشتهاند. وقتیکه
حقایق علمی و تاریخیه مثبته در جلو نظر آنها گذارده شود، خواهند دید که
ایران به علم و ترقی دنیا کمک زیادی نکرده... رجزخوانان ایران گمان
میکنند که ایران تاریخ شش هزار ساله و بلکه بیشتر دارد و زردشت پیش از
موسی و در چندین هزار سال پیش از مسیح شریعت آورده. وقتی که علم تاریخ
تنقیدی و تحقیق علمای بزرگ به ایشان اثبات کند که تاریخ ایران به عنوان یک
دولت با کورش اول در قرن ششم پیش از میلاد شروع میشود و زردشت شش قرن پیش
از مسیح حیات داشته و قسمت بزرگ اوستا بنا به رای مدققین در حدود میلاد
مسیح و در قرن بعد و پس از آن و حتی در زمان ساسانیان تالیف شده، باز
اوقاتشان تلخ میشود و بر تحقیقات «مغرضانه» علمای فرنگ طعن و لعن
میکنند.»
پس از خواندن این جملات دو نکته به ذهن میرسد:
1- ضعف پژوهشگران تاریخ معاصر را درمییابیم که چگونه
نشریهای را متعلق به ملیگرایان میدانند که مدیرمسئول آن ستایشگران
فرهنگ و تاریخ ملی ایرانزمین را خیالپرداز میپندارد.
2- با شکلگیری نطفههای ایرانستیزی در تاریخ معاصر ایران
آشنا میشویم و در مییابیم که ناسزاهایی که اکنون در مورد تاریخ و فرهنگ
ایران ادا میشود معطوف به سابقه تاریخی است. شاید اگر به این ناسزاها
پاسخ مناسبی داده میشد، اکنون کسانی به خود جرات نمیدادند تارخ ایران
را یکسره محصول توطئه صهیونیستها بدانند.
بیشترین مقالات در مورد تاريخ ایران باستان در نشریه کاوه
توسط محمد علی جمالزاده نوشته و ترجمه میشد. شگفت آور است که این شخص
ایرانیان را به سبب بالیدن به افتخارات نیاکانشان در طول تاریخ «از خود
راضی» دانستهاست.[5] در اینجا پرسش دیگری مطرح می
شود و آن این است که شخصی که فرهنگ و تاریخ نیاکانش را مایه افتخار نمی
داند، چگونه به نوشتن و ترجمه مقالاتی در مورد تاریخ ایران باستان
میپردازد؟ پاسخ این است که به طور کلی این حضرات دنباله جریانی بودند که
توسط پژوهشگران کشورهای غربی برای کاوش در مورد تاریخ و فرهنگ سرزمینهای
خاورمیانه، ایجاد شده بود و به این سبب که هر عمل غربیان برای آنان بیانگر
جلوهای از تجدد بود، بنابراین آنها نه برای پاسداشت کردار نیاکانشان بلکه
به پیروی کورکورانه از پژوهشهای غربیان به نوشتن و ترجمه مطالبی در مورد
تاریخ ایران باستان پرداختهاند. برای نمونه جمالزاده در 16 اوت 1920م. در
شماره هشتم کاوه، در مقاله ای با عنوان «اوضاع ایران در عهد انوشیروان،
نقل از ماخذ چینی» از قول مورخ چینی زشتترین سخنان را در مورد زناشویی
ایرانیان در دوره ساسانی میآورد، بدون اینکه یک کلام در مورد تفاوت
فرهنگی میان ایرانیان و چینیها و سوءتفام بوجودآمده برای آن مورخ سخن
بگوید.[6] این نیز یکی از آن نمونه هایی است که این روشنفکران نوشتههای مورخان بیگانه را وحی منزل پنداشته و میپندارند.
جمالزاده دیدگاه ناشایست در مورد فرهنگ ایرانیان باستان را
به ایرانیان هم عصر خویش نیز تسری میدهد. جمالزاده در کتاب خلقیات ما
ایرانیان، با حقهباز خواندن گروهی از ایرانیان، بر این باور است که
اکثریت ایرانیان از این نقیصه مبرا هستند، زیرا که امکان حقهبازی ندارند
وگرنه آنها هم حقهبازان قهاری بودند: «ولو بحق بتوان در حقشان گفت که خدا
خر را دید و شاخش نداد و یا اینکه عفت بی بی از بی چادری است و آب نمی
بینند و الی شناگران قابلی هستند[7].»
تاسفبارتر از همه این است که در چند سال گذشته بنیادی با
نام «بنیاد جمالزاده» شروع به فعالیت کرده و به اصطلاح درصدد جاویدان
ساختن نام این شخص است که در توهین به ملت خود از چیزی فروگذار نبوده است.
این بنیاد تاکنون موفق شده تا چند مکان فرهنگی را به نام
جمالزاده نامگذاری کند؛ از جمله کتابخانه ایرانشناسی کتابخانه مرکزی
دانشگاه تهران. پرسش دیگری که در این میان مطرح میشود این است که چگونه
یک پژوهشگر میتواند در کتابخانهای که به نام شخصی است که به راحتی آب
خوردن به تاریخ و هویت و كرامت انساني ایرانیان توهین می کند، در مورد
فرهنگ و تاریخ ایران پژوهش کند؟
با گذر از اوایل سده بیستم و رسیدن به میانه این سده،
روشنفکرانی که تنها راه رسیدن به ترقی و پیشرفت را در ایستادن در برابر
هویت ملی و دینی میدانستند، به دستآویز نوینی برای این منظور دست پیدا
کردند که این دستآویز ایدئولوژی کمونیسم نام داشت. بنا بر این ایدئولوژی،
هویت ملی برای رسیدن به کمون نهایی- کعبه آمال کمونیستها – باید از بین
میرفت. درست است که فروپاشی امپراطوریهای کمونیستی نادرستی این ایدئولوژی
را آشكار ساخته است ولی در کشور عزیز ما هنوز خبر این فروپاشی به گوش
برخی از روشنفکران نرسیده است، زیرا که آنها به مانند 40 سال پیش به هویت
ملي خود میتازند.
این روشنفکران چپ نیز برای برای ضربه زدن به مولفههای هویت
ایرانی از نوشتههاي از مورخان بیگانه که نگاه مثبتی به ایران نداشتهاند،
استفاده کردهاند. برای نمونه یک نویسنده از ميان اين طيف که زمانی به
گروههای کمونیستی وابسته بوده است، به صرف نفرت از کورش بزرگ، افتخار
ایرانیان برای همه دورانها، به قلب ناباورانه تاریخ پرداخته و بر این باور
است که مرحوم ابوالکلام آزاد کتاب «کورش کبیر(ذوالقرنین )» را نوشت تا
اثبات کند که ذوالقرنین اسکندر مقدونی بوده است: «نسبت گجسته و ملعون را
یک عده زرتشتی در اقلیت مانده در صدر اسلام به اسکندر دادهاند. چرا که ما
میدانیم به عقیده مرحوم ابوالکلام آزاد، وزیر فقید فرهنگ هند، از اسکندر
در قرآن کریم به حضرت ذوالقرنین تعبیر شدهاست.[8]»
شگفتا که اگر این شخص عنوان کتاب مرحوم ابوالکلام آزاد را هم میدید، دست
به قلب واقعیت نمیزد. افزون بر این، ریشه ساختن چهره موجه برای اسکندر،
از شعبدهبازی های مورخین یونانی و رومی است که با توجه به نکات فوق الذکر
نباید آنرا بپذیریم.
شوربختانه نمونههایی از این دست که توسط نویسنگان متاثر از
اندیشههای کمونیستی نگاشته شدهاند، فراوان میباشد و برای عدم رنجش
ایراندوستان گرامی از پرداختن به آنها چشمپوشی میکنم.
باشد که همه فرهیختگان ایران کامیابی و بهروزی ایران را در
ارج نهادن به فرهنگ ملی خود و ساختن فردایی بهتر بر پایههای استوار این
فرهنگ بدانند.
[1] . رهبر «فرقه دشت = ائوپاترید ها» آتنی ها که از اشراف زمیندار آتنی تشکیل شده بودند و رابطه خوبی با ایران هخامنشی داشتند..
[2] . میلتیاد فرمانده آتنی ها در
ماراتن نیز یک آلکمئونی بود این گروه از آتنیها، رهبران طبقه «کرانه اتن»
یعنی دریانوردان بودند که در زمان واقعه ماراتن، دشمنان ایران در آتن نیز
این گروه بودند.
[3] . سبب تاسیس «کاوه» مبارزه «کمیته
ملیون ایران» با دولتهای روسیه و انگلیس در جریان جنگ اول جهانی و اشغال
ایران توسط این کشورها بود که پس از این امر این کمیته که به منظور مبارزه
با اشغالگران بوجودآمده بود به دعوت دولت آلمان به برلین رفت و سید حسن
تقیزاده یکی از اعضای این کمیته به انتشار نشریه کاوه پرداخت. اما به
دلایلی که در این مقاله به آن اشاره میکنم، نمیتوانیم بپذیریم که عضویت
در «کمیته ملیون ایران» باعث میشود که ما سید حسن تقیزاده را یک ایرانی
«ملیگرا» بدانیم.
[4] . «افلاس مسرف، شکست مغرور»، سید حسن تقیزاده، شماره هفتم از دوره جدید کاوه، صفحه 3
[5] . خلقیات ما ایرانیان، محمد علی جمالزاده، کتابفروشی فروغی، تهران، 1354، صفحه 158
[6] . برای پژوهش بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به کتاب «ایران به روایت چین باستان»،عباس تشکری، موسسه روابط بین المللی، تهران،1356
[7] . خلقیات ما ایرانیان، محمد علی جمالزاده، کتابفروشی فروغی، تهران، 1354، صفحه 39.
[8] . سه مقاله، جلال آل احمد، انتشارات رواق، چاپ سوم، تهران، 1336، صفحه 105.http://www.rouznamak.blogfa.com/post-535.aspx
Edited by Behi - 14-Aug-2009 at 10:56