Notice: This is the official website of the All Empires History Community (Reg. 10 Feb 2002)

  FAQ FAQ  Forum Search   Register Register  Login Login

زندگینامه کوروش کبیر

 Post Reply Post Reply
Rate this Article:
Poll Choice Votes Poll Statistics
0 [0.00%]
0 [0.00%]
0 [0.00%]
0 [0.00%]
0 [0.00%]
You can not vote in this poll

Author
fns4565 View Drop Down
Immortal Guard
Immortal Guard
Avatar

Joined: 02-Oct-2016
Location: مشهد
Online Status: Offline
Posts: 8
  Quote fns4565 Quote  Post ReplyReply Direct Link To This Post Topic: زندگینامه کوروش کبیر
    Posted: 09-Oct-2016 at 04:13
مقدمه: حدود یک قرن پیش با وجود ناشناخته بودن شخصی به نام کوروش کبیر برای ایرانیان آن زمان ، تبلیغات گسترده ای روی کوروش هخامنشی صورت پذیرفت و با دروغ ها و جعلیات بسیار کوروش و دیگر شاهان هخامنشی را تا حد پیامبری(و حتی فراتر از آن) بالا بردند و داستان ها و افسانه های بسیار از راست و دروغ مخلوط کرده و به خورد جامعه دادند. تا به این وسیله کوروش را به عرش رسانده و پس از آن دم رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی را هم به دم این دودمان کهن بپیوندند و این هدف اصلی این تاریخ سازی بود و از طرفی کوروش پرستی بنوعی در مقابل اسلام پرستی قرار میگرفت (اینکه بگویند ما چه بودیم و اسلام محمدی ما را به کجا رساند.)چرا که یکی از موانع بزرگ حکومت پهلوی عقاید اسلامی بود.  

این تبلیغات به جایی رسید که ادعای ذوالقرنین بودن کوروش با دلایلی سراسر جعل دروغ توسط ابوالکلام آزاد،وزیر فرهنگ هندوستان مطرح شد و پس از آن،علامه طباطبایی مفسر گرانقدر قرآن و نویسنده تفسیر المیزان تحت تاثیر تبلیغات گسترده در رابطه با یکتاپرستی و عدالت کوروش هخامنشی و به دلیل عدم دسترسی به کتب مرجع تاریخی،نظریه  ابوالکلام آزاد را به عنوان یک احتمال قوی در رابطه با « ذوالقرنین» مطرح کرد.امروز  بعد گذشت سالها هنوز اثرات سوء این تبلیغات روی جامعه ما سنگینی میکند تصاویر پخش شده از کوروش پرستان در اینترنت دل هر ایرانی مسلمانی را جریحه دار میکند و همچنین اقدامات کوروش پرستان بر علیه قومیت ها و اقدامات نژاد پرستانه انها اثرات بسیار سوئی روی جامه ما داشته و اختلافات قومیتی زیادی را به وجود اورده است البته این تنها هدف نبود هدف دیگر هم سیاست یکسانسازی و از میان برداشتن تنوع قومیتی ایران بود.
این جنایت فرهنگی به وسیله یک مورخ غربی یهودی به نام «دیوید آستروناخ» با ساخت پاسارگاد انجام شده است یک مجسمه بالدار در پاسارگاد هم بهانه ای شده برای ذوالقرنین کردن کوروش که از این‌گونه مجسمه ها در بین النهرین و ایران فراوان وجود دارد و همه آن‌ها بسیار قدیمی‌تر از دوره موسوم به هخامنشی هستند.که البته شاید کوروش پرستان بخواهند همه آن‌ها را ذوالقرنین و ذوالقرنین را نیز کوروش معرفی کنند، اما بدون شک با 
ادعاهای بی‌پایه و اساس نمی‌توان حقیقت و مجاز را درهم آمیخت .
 علامه نیز قبل از این در مورد این که ذوالقرنین(مطلب کاملی در مورد ذوالقرنین قرانی در اینجا وجود دارد) کدوم شخصیت تاریخی هست مطلبی ذکر کند میفرماید:

«خواننده عزیز باید بداند که روایات مرویه از طریق شیعه و اهل سنت از رسول خدا (ص) و از طریق خصوص شیعه از ائمه هدی (ع) و همچنین اقوال نقل شده از صحابه و تاتبعین که اهل سنت با آنها معامله حدیث کرده اند ( و احادیث موقوفه اش می خوانند ) در باره داستان ذوالقرنین بسیار اختلاف دارد. آن هم اختلافهایی عجیب و آن هم نه در یک گوشه داستان ، بلکه در تمام خصوصیات آن و این اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفت آوری است که ذوق سلیمی از آن وحشت کرده بلکه عقل سالم آن را محال می داند و عالم وجود منکر آن است و اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقایسه کرده مورد دقت قرار دهد هیچ شک نمی کند در اینکه خالی از دسیسه و دستبرد و جعل و مبالغه نیست از همه مطالب غریبتر، روایتی است که علمای یهود که به اسلام گرویدند از قبیل وهب بن منبه و کعب الاحبار نقل کرده یا اشخاص دیگری – که از قراین به دست می اید از همان یهودیان گرفته اند. نقل کرده اند. بنابرین دیگر چه فایده دارد که به نقل آنها و استقصا و احصا آنها با آن کثرت و طول و تفصیلی که دارند بپردازیم»
در ادامه علامه به  شخصیت های تاریخی مختلف که از طرف افراد مختلف به ذوالقرنین انطباق داده شده اند اشاره میکند و همچنین دلایل انطباق هر کدام از طرف انطباق دهنده گان و در پایان هم نام کوروش کبیر را از طرف ابولکلام ازاد آورده است.
ابوعلی سینا در دارالشفاء  و فخر رازی نیز با استناد به روایتی از امام موسی کاظم «اسکندر مقدونی» را ذوالقرنین میدانند ملا هادی سبز واری نیز اسکندر مقدونی را ذوالقرنین میداند و در کل ذوالقرنین به 39 شخصیت در تاریخ انطباق داده شده است 
منبع مطالب:
1-مطالب وب سایت استاد رضا مرادی غیاث آبادی ( پژوهش های ایرانی )
2- ویل دورانت در تاریخ تمدن ج 1
3- مقاله حسین فیض الهی وحید(که لینک دانلود ان نیز در پایان مطلب هست)
4- کتاب های هرودوت ( پدر تاریخ) 
5- کتاب های ناصر پور پیرار تاریخ نویس اصفهانی
6-  تفسیرالمیزان
خلاصه داستان  کوروش کبیر یکی از پادشادهان ماد است که حکومت او با خیانیت به پدر بزرگش (اژی دهاک) شروع شد کوروش کبیر در دوران کودکی در یک بازی کودکانه  که هم بازی هایش او را شاه کرده بودند با کتک زدن یکی از هم بازیهایش که نوه پادشاه ماد هم بود و در بازی نافرمانی کوروش را  کرده بود تا حد زخمی کردنش خود را نشان داد وقتی پادشاه از این عمل او سوال کرد کوروش در جواب او که پرسیده بود چرا نوه مرا کتک زدی؟ پاسخ داده: « هان ای پادشاه، من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق با عدل و انصاف بوده است.بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند،چون به نظرشان بیش از همه بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم.باری در آن حال که همگان فرمانهای مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد» 
همین کارش و سخنانش موجب محبوبیتش پیش شاه ماد شد چون اخلاق و رفتار او را بسیار شبیه خود میدید و باعث شد  پادشاه ماد به فکر فرو رود و با تحقیق متوجه شود کوروش کبیر در دوران نوزادی نمرده  بوده و از طریق یک چوپان نگهداری و بزرگ شده بوده و با بازجویی چوپان زیر ضربات شلاق او را به اعتراف  واداشت.
بنا به نوشه هرودوت ، چوبان قبل از این که بچه را به فرزندی قبول کند برخلاف میل خود او را به فرمان شاه  برای کشتن به جنگل برد اما احساس ترحم این اجازه را به او نمیده و او را در جنگل رها میکنه چون اگر نافرمانی شاه میکرد کشته میشد اما کودک را تحت نظر داشته و میدیده که به وسیله یک سگ ماده (به زبان مادی سپاکو ) مراقبت و شیر داده میشده و احساس ترحم نسبت به کودک میکرده بعد از گذشت چند روز از همسر چوپان که حامله بوده یک کودک مرده به دنیا میاد و چوپان تصمیم میگیره به جای فرزند خود کوروش را به فرزندی پذیرفته و او را بزرگ نماید.

سرانجام کوروش به دست یک زن به نام تومروس(تومریس) کشته شد تومروس بعد از بریدن سر کوروش ان را در ظرفی پر از خون انسانهای بی گناه کشته شده در جنگ فرو برده و گفت بنوش ای خون خوار تاریخ  «تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای اکنون آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» ( پـیتر پـال ربـنز نقاش فـنلانـدی از این صحنه یک نقاشی کشیده که در پایان مطالب گذاشته شده است ) این زن همان زنی بود که به گفته هرودوت کوروش از او خاسگاری کرده بود ولی چون جواب رد به کوروش داد(با توجه به این که تومریس فکر میکرد در واقع کوروش از او خاسگاری نکرده بلکه خواسته با این کار پادشاهی اذربایجان را بدست گیرد) کوروش هم تصمیم گرفت به تومیروس حمله کرده و سرزمینش را به تصرف خود در بیاره که کشته شد
 حال داستان کوروش کبیر را به طور کاملتر برای شما میاوریم:
آژی دهاک (پرد بزرگ کوروش) شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرده آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسید. آنها جواب دادند که از او فرزندی به دنیا خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع باعث شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشه. بنابراین آژی دهاک دختر خود را به ازدواج کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، در ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه حامله شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش درخت تاکی رویید که شاخ و برگهایش تمام آسیا را گرفته پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را پرسید و آنها گفتند، تعبیر خواب این هست که از دخترت ماندانا فرزندی بوجود میاد که بر آسیا میشه ، پادشاه این بار بیشتر از خواب اول به ترس و وحشت افتاد و از این رو دخترش ماندانا را به حضور طلبید
ماندانا به همدان نزد پدرش اومد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از نوه اش سخت وحشت داشت،بنابریاین  نوه اش را به وزیر خود سپرد و دستور داد که کوروش را بکشد.
وزیر کودک را به خانه برد اما در مور د کشتن نوه شاه وحشت داشت زیرا شاه تنها یک دختر داشت که بعد از مرگش پادشاهی به دخترش میرسید حال اگر وزیر کودک را میکشت ممکن بود در اینده که دختر پادشاه به جای او مینشیند از این کار او راضی نباشد و او را به خاطر قتل فرزندش بکشد  از طرفی دیگر از سرپیچی دستور شاه هم میترسید بنابرین برای این که هم کودک را نکشد هم دستور شاه را اطاعت کند کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه داد و از او خواست که کودک را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ درندگان شود چوپان طفل را به خانه برد. وقتی همسر چوپان جریان رو شنید، با ناله و زاری به شوهرش اصرار کرد که کودک  را نکشت  ولی چوپان از ترس کشته شدن بر خلاف میل خود کودک را به جنگ برد و او را در جنگل رها کرد اما کودک را تحت نظر داشت که چه بلایی به سرش میاید و میدید که به وسیله یک سگ ماده (به مادی سپاکو ) مراقبت و شیر داده میشود و در دل خود نسبت به کودک احساس ترحم میکرد پس از گذشت چند روز به همین صورت همسر چوپان که حامله بود یک کودک مرده به دنیا آورد و چوپان تصمیم گرفت به جای کودک خود از کوروش مراقبت کند و او را به فرزندی بپزیرد کوروش بزرگ شد و به پسر چوپان معروف شد، روزی با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه انتخاب کنند و کوروش را برای این کارانتخاب کردند.
کوروش همبازیهای خود را به گروه های مختلف تقسیم کرد و برای هر یک وظیفه‌ای گذاشت و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند و چنان تنبیحش کرد که کودک زخمی شده و به پدر شکایت برد پدرش او را نزد پادشاه برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را کتک زده و بدنش را زخمی کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: (تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟) کوروش پاسخ داد: ( هان ای پادشاه،من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق با عدل و انصاف بوده است.بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند،چون به نظرشان بیش از همه بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم.باری در آن حال که همگان فرمانهای مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد و چون او از من نافرماتی کرد، من هم دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات هستم، اختیار با شماست .
آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن نوه اش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند سپس از چوپان درباره هویت کودک سوالهایی کرد. چوپان گفت: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت را از او بپرسند چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت را برای پادشاه گفت و از او بخشش خواست.
سپس پادشاه دستور به احضار وزیر خود داد و وقتی وزیر چوپان را در نزد پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش پادشاه که از او پرسید: «با نوه ام چه کردی و چگونه او را کشتی؟ پاسخ داد: «پس از آن که کودک را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور شما را اجرا کنم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود » پادشاه وقتی از ماجرا باخبر شد به وزیر گفت: امشب به افتخار زنده ماندن و پیدا کردن کوروش جشنی برپا خواهم کرد. تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند از آن طرف پادشاه مغان را به حضورخواند و در مورد کوروش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به او گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام وزیر خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به وزیر بدهند ؛ سپس به وزیرگفت می‌خوای بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند وزیر بود را به او نشان دهند
هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند و وزیر شاه سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود خود را کنترل نمود و هیچ تغییری در صورت او رخ نداد و به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی من از دستور شاه در کشتن کوروش بود کوروش مدتی پیش پدر برگش ماند سپس به( انشان )پیش پدر ومادرش (کمبونیه و ماندانا) رفت و انها هم از کوروش استقبال کردند پس از مرگ پدرش کوروش پادشاه (انشان ) شد و بعد از مدتی هم به فکر خیانت به پدربزرگش و حمله به ماد جایی که پدر بزگش پادشاهی میکرد افتاد دراین میان هارپاگ(وزیر پادشاه ماد که فرزندش را پادشاه کشته بود) نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد پادشاه شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد
با شکست کشور ماد به‌وسیله کوروش ، پادشاهی ۳۵ ساله پادشاهی ماد به انتها رسید اما کوروش پادشاه ماد را نکشت و گذاشت تا ذره ذره بمیرد کوروش به این شیوه پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود
کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید،  از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید.
اما قارون در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید.
کوروش پادشاه لیدی را هم مثل پدر بزرگش نکشت و او را نگه داشت تا ذره ذره بمیرد
پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود
با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند.
كوروش بعد از فتح بابل به قصد جنگ با ماساژتها ‌‌عازم آن دیار می شود .هرودوت می نویسد كه در آن هنگام،زنی به نام تومیریس،ملكه ماساژتها بود و پس از درگذشت شوهرش بر تخت سلطنت نشسته بود.كوروش برای او پیامی فرستاد و وانمود كرد كه طالب وصلت با اوست.اما پاسخ مطلوبی دریافت نكرد.زیرا ملكه می دانست كه قصد كوروش ازدواج با او نیست،بلكه تصرف قلمرو وی می باشد.
کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب ماساژتها به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین ماساژتها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند.  هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تومریس(تومروس) ملکه ماساژتها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین ماساژتها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان تومریس از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند.
کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین ماساژتها را پیشنهاد کرد. استدلال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کوروش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد در مقابل اگر در خاک ماساژتها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد کوروش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. و پس از عبور از رود " آراكس " ‘ تاخت و تاز خود را در سرزمین ماساژتها آغاز كرد. پیش از نبردی كه با گروهی از ماساژتها رخ دهد پسر تومریس به نام سپارگاپیس نه در میدان جنگ و مبارزه جنگی ‘ بلكه در ترفندی فریبكارانه به دست کوروش اسیر شد ؛سپارگاپیس از كوروش درخواست كرد كه غل و زنجیر را از او بردارند تا لب به سخن گشاید . به محض اینكه دستانش آزاد شد خود را از شدت ننگ و عار اسیر شدن كشت ! ملكه كه از نصیحت كوروش برای پرهیز از جنگ نا امید شده بود و از كشته شدن پسرش نیز آگاه شد به سوی جنگ شتافت و در نبردی بسیار سخت و خشن،سرانجام ماساژتها غالب آمدند و بسیاری از سپاهیان کوروش كشته شدند و كوروش هم در آن جنگ كشته شد.تومریس سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی»
همبستری کوروش با محارم خود
احکام ختودت (همبستر شدن با محارم )در کتب دینی پهلوی بطور مشروح و مفصل امده است
این سنت برای حفظ اصالت خون ونژاد بيشتر در بین طبقه اشراف و روحانيون مرسوم بوده است .( چون اشراف و روحانیون نژاد اهورایی برای خود قائل بودند و رعایا را از نژاد پست و اهریمنی میدانستند . همه مواهب زندگی از ان ایشان بود
 در سراسر دوران بلند تاریخی با توجه به انگیزه حفظ طهارت خون و اصالت نژاد و نسل و انتقال قدرت و ثروتدر خانواده و خاندان و قبیله ، اشرافیت و روحانیت و حاکمیت سیاسی اقتصادی اجتماعی ایران باستان سنت ختودت به جای اورده میشد .
 درگزارش کتزیایس امده است که در میان مادها و پارس ها رسم براین بود که پسر یا دختر و یا داماد قانونا به پادشاهی میرسید.از اینرو شاهان غالبا با خواهران خود ختودت میکردند (همبستر میشدند). ن.ک : دیاکونوف 7/390
کوروش با  دختراستیاگ اخرین پادشاه ماد ختودت کرد . کمبوجیه با خواهرش اتوسا ختودت کرد .
ویل دورانت در تاریخ تمدن ج 1 ص 433 درباره ازدواج با خواهر مادر با پسر و دختر با پدر گفته دربین پارسیان که کورش بانی اون بوده
داریوش دوم با دو دخترش اتوسا و امسترتیدا ختودت کرد . ن.ک : دیاکونوف 7/ 611 و 430
اردشیر دوم با دختر خویش و اردشیر سوم با مادرش ختودت به جای اورد . ن.ک : وندیداد 2 /972
در دوره اشکان این سنت ارایی معمول بوده و داستان ویس و رامین نشان ختودت میان برادر و خواهر دارد . وندیداد 2/977
در دوره ساسانی شاهپور اول با دخترش اذرناهید ختودت کرد و بهرام با دخترش ختودت نمود . دختر شاهپور اول با برادرش نرسی ینت ختودت بجای اورد . ن.ک : همان
مهران گنشسب از مقامات برجسته دربار هرمزد چهارم ساسانی با خواهر ختودت نمود .ن.ک همان : 2 /980
قباد ساسانی با دختر یا خواهرش سامبیکه و خواهرزاده اش ختودت نمود . همان 2/ 982
گویا این سنت در برخی از دوران های تاریخی دچار افول شده بود . موبد کریتر برجسته ترین موبد دوران تاریخی در منشور جاویدان خود مینویسد،
« بسیاری پیوند هم خون برقرار کردم و بسیاری که بی ایمان بودند به ان ایمانامدند...» ن.ک : همان 2/923 و کتیبه او
پنجاه سال پس از کریتر ، اذرپاد مهر اسپند که در احیای ایین و فرهنگ باستان و میراث دینی دوران تاریخی سرامد همه موبدان تاریخ باستان است بفرمود : « زن از پیوند خویش کنید که پیوندتان دورتر نرود ، چه تباهی و اشوب و زیانی از این بیشتر و بزرگتر که دختر خویش بدهند و پسر خویش را دختر کسان به زنی خواهند تا دوده تباه شود » وندیداد2/931
در فقه دوران دینی امده است که : « نرسی بزرمهر این سه وازه را گفته است که کرفۀ خویدودس (=ختودت) گناه مرگ ارزان را نابود کند ... ونیز شایسته است مرد را که زن خویش را از خود ابستن یابد(یعنی براساس سنت ختودت عمل کند)» شایست ناشایست 101/ 42
در کتاب دین گفته شده که :« خشم به پیش اهریمن دوید و گفت که من در گیتی نروم چه هرمز خدای در گیتی سه چیز است که من در برابر انها هیچ نتوانم کرد . اهریمن که در گاهنبار برس ، اگر از ایشان یکی از دیری بدزدید ، گاهنبار شکسته شد و کار به کام تو باشد
در میزد برس اگر از ایشان یکی سخن بگوید ، میزد شکسته شد ، و کار به کام تو باشد . خویدودس (ختودت) را رها کن چه من چاره ان ندانم . چه هرکس زن را چهار بار به نزدیک شد ، از خویش هرمزد و امشاسپندان جدا شد» شایست ناشایست 1 /18/234 و233 + راویت پهلوی 4/ 8 / 9 -1.موبدان موبد «ویراف » پارسای بزرگساسانی به معراج شتافت و برزخ و دوزخ را بدید و با هفت خواهر خویش ختودت نمود :
« ویراف را هفت خواهر بود و هر هفت خواهر ، ویراف را چون زن بودند ... چه ما هفت خواهریم و این یک برادر ، و هر هفت خواهر این برادر را چون زن هستيم » اراداویراف نامه 24 / 2/ 1 و3.
 سنت ختودت در منابع مذهبی پس از باستان نیز امده و از فضیلت و ثواب بسار واثار و برکات شمرده شده است . پیداست که این سنت تا روزگار صفوی جاری بوده است و در اینموضوع
پرسش و پاسخ های بسیاری میان روحانیون مزدیسنا در ایران و هند صورت گرفته است و گفته شده حال که امکان اجرای سنت ختودت به گونه شایسته نیست بهتر است که ختودت میان نزدیکان باشد . درباره این پرسشها و پاسخ ها رجوع کنید به کتاب شارستان : 205و 206 الی 220
پـيتر پـال روبـنز یکی از نقاشان معروف فـنـلانـدي است که صحنه ای از کشته شده کوروش به دست تومریس بر اساس کتاب هرودوت کشیده که تومریس (تومروس) سر کوروش را از تنش جدا کرده و آن را در ظرفی پر از خون انسانهای بی گناه کشته شده در جنگ کرده و با لحنی سرزنش امیز  میگوید: «ای خون خوار تاریخ  تو که با عمری خونخواری سیر نشده  اکنون انقدر خون بنوش تا سیراب شوی. تو پسر مرا از من گرفتي، از من كه هنوز زنده ام و بر تو پيروز شدم من دستور دادم كه تو را با خون سيراب كنند» جالب است بدانید این نقاشی زمانی در نمایشگاه کتاب دانشگاه تبریز به صورت یک پوستر  بزرگ گذاشته شده بود اما مورد انتقاد هیچ کدام از اساتید و دانشجویان  فارس و یا سایر قومیت ها قرار نگرفت. البته از این صحنه نقاشی های زیادی توسط هنرمندان مختلف جهان کشیده شده ولی نقاشی پـيتر پـال روبـنز شهرت بیشتری داره .


کوروش کبیر 
 
Back to Top
rezadehghan View Drop Down
Immortal Guard
Immortal Guard
Avatar

Joined: 24-Jan-2018
Location: iran
Online Status: Offline
Posts: 3
  Quote rezadehghan Quote  Post ReplyReply Direct Link To This Post Posted: 12-Mar-2018 at 02:38
سلام 
خیلی ممنون
لطفا منبع مقاله را بفرمایید

Back to Top
 Post Reply Post Reply

Forum Jump Forum Permissions View Drop Down

Bulletin Board Software by Web Wiz Forums® version 9.56a [Free Express Edition]
Copyright ©2001-2009 Web Wiz

This page was generated in 0.094 seconds.